شاهکار

سرگرمی و معماری

شاهکار

سرگرمی و معماری

علی ای همای رحمت

یا علی



علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

ادامه مطلب ...

آسمون

نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه
به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا
من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم
تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم
تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی
نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم

من اماده رفتنم

خدایا یه حسی بهم میگه این اخرین ماه رمضون که هستم 100%خودت این حس تو دلم گذاشتی

من نمیخوام برا بیشتر موندن دعا کنم ولی فقط یه دعا دارم همین برام عجابت کن برام فرقی نمیکنه که امروز برم یا فردا  فقط هر موقع ازم راضی شدی من ببر همین یه دعا دارم بس فقط همینو براورده کن برام تو این شبای عزیز

فاصله



تورو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی
دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی

چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته
کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته

خدایا فاصله ات تا من خودت گفتی که کوتاهه
از اینجا که من ایستادم چه قد تا آسمون راهه

من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده
از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده

به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابُ
بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه ی خوابُ

چرا گریه ام نمی گیره مگه قلب من از سنگه
خدایا من کجا میرم کجای جاده دلتنگه

میخام عاشق بشم اما تب دنیا نمی زاره
سر راه بهشت من درخت سیب می کاره

حکمت خدا

برای تمــــــام رنـج هایـی که می بری

صــبـــــــــــر کن

«صبـــــــــــر»

اوج احترام به حکمت خداست...

ادمها

ادم ها ته کشیده اند!

این را فقط می شود به تو گفت.



فقط می شود به تو گفت که چقدر درد دارد



وقتی می فهمی درباره دوستت اشتباه فکر می کردی.



فقط می شود به تو گفت که ادم های دوست داشتنی،



دوست داشتنی نیستند اصلا.



فقط می شود به تو گفت که از شناختن ادم ها درد می کشی.



از زندگی کردن با ادم های خاکستری که تویشان زرد است.



زرد مثل پاییز، زرد مثل درد...



تو این ها را می فهمی، نه؟!



می فهمی که غصه های من چقدر تو خالی اند، اما بزرگ.



تو انگار هزار سال زندگی کرده ای .



انگار هزار سال با این ادم ها بوده ای. انگار تمام راز های دنیا را می دانی.

کودک

کسی بچه های درودزن رو یادش هست؟بچه هایی که در انتظار عمل هستند تا شاید چهره های زیبا و معصومشون رو دوباره به دست بیارن؟کودکانی که کودکیشان پشت درهای بسته سوخت و خاکستر شد و در حسرت گرفتن مداد در دستهایشان ماندن تا بنویسند آن مرد نیامد.هیچ کس نیامد تا مرهم زخمهای صورت و دستهای کوچکشان باشد.کجان اونهایی که فارغ از هر دردی کنار شومینه های گرمشون می نشینند تا آتش چراغ نفتی به جان این کودکان معصوم اینگونه بیفتد و صورت های زیبای آنها را اینگونه در کام خود فرو برد؟به کدامین گناه سوختند و هیچ کس صدای فریادشان را نشنید...!!!

انسانیت مرده

http://dardemardom.blogsky.com/





خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…

خدایا کمک کن

هنگام تولد و به دنیا اومدنم همه خوشحال بودن جز خودم که گریه می کردم ...

خدایا کمک کن ...

هنگام مرگ که همه گریه می کنن من خندان و خوشحال باشم